- 05 اسفند 1398
- ایثار و شهادت
- کد خبر 13090
- 146 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
true
true
true
true
true
true
true
true
سایز متن /
true
به گزارش ایلام بیدار ، معمولاً خبر نداریم جنگ از زاویه دید دشمن چه تصویری دارد. ما قرائت و روایت خودمان را از جنگ داریم و نمیدانیم آن سوی میدان در فکر و ذهن نیروهای دشمن چه میگذشت. اما پس از گذشت چندین سال از پایان جنگ و با انتشار کتابهایی در رابطه با خاطرات افسران بعثی و افرادی که در ارتش بعث خدمت میکردند به تصویر واضحتری از طرز فکر دشمن میرسیم. تا به حال چندین کتاب درباره خاطرات بعثیها منتشر شده که در میانشان سه کتاب انتشارات سورهمهر برای درک ذهنیت عراقیها در سالهای دفاع مقدس اهمیت ویژهای دارد. «مأموریت در خرمشهر»، «گردان گم شده» و «عبور از آخرین خاکریز» سه کتابی هستند که به خاطرات بعثیها در زمان جنگ میپردازد. راوی دو کتاب اول دو افسر بعثی هستند و کتاب آخر به خاطرات یک پزشک که در ارتش خدمت میکند اختصاص دارد. در هر سه کتاب پشیمانی و شرمساری از کارهای صورت گرفته توسط این افراد در زمان جنگ موج میزند و آنها شروع و ادامه جنگ را یک اشتباه محض در روابط دو کشور میدانستند که صدام با دیوانگی تمام آن را به راه انداخته بود.
کتاب «مأموریت در خرمشهر»
سرهنگ صبار فلاح اللامی توضیحات مناسبی درباره توان نظامی ارتش بعث و روند نوسازیاش میدهد. ارتش بعث پیش از جنگ با صرف هزینههای بسیار به دنبال تجهیز خود برای شروع جنگ بود. موضوعی که بسیاری از افسران از آن آگاهی نداشتند.
جنگ برای بعثیها از روز دوشنبه ۲۲ شهریور آغاز شد. لشکر ۳ ارتش بعث به مرز میان ایران و عراق اعزام میشود. هنوز کسی خیلی دقیق نمیداند چه خبر است؛ حتی خود فرمانده لشکر. تا اینکه از استخبارات عراق پیامی مهم به فرمانده لشکر داده میشود: «امروز اولین روز جنگ است و باید آنقدر ایرانیها را تحت فشار قرار دهیم که با سقوط رژیم آنان و برقراری حکومتی دموکراتیک بتوانیم تمام حقوق غصبشدهمان را از آنان بازستانیم.» البته افسران و سرهنگهای بعثی از سه ماه پیش با فرستادن اسلحه به ایران و ناآرام کردن شهرهای جنوبی به دنبال ناامن کردن فضای داخلی کشور بودند.
غارت شهر
سرهنگ عراقی مینویسد که خبر ورود نیروهای بعثی به خاک ایران با خشم مردم مواجه میشود. آنها هنگام ورود با هیچ مانعی مواجه نشدند و در مرزها هیچ نیروی نظامی یا پاسگاه ژاندارمری مشاهده نکردند. آنها پس از گذشتن از مرز، حرکت خود را به سوی جنوب تغییر دادند. شهر هویزه اشغال میشود و سرهنگ عراقی از جنایتهایی که در این شهر انجام دادند شرمسار و ناراحت است. خراب کردن خانههای مردم و آوار شدن خانه روی سر ساکنانش، غارت کردن خانه و مغازهها تنها بخشی از جنایتهای جنگی بعثیها هنگام ورود به کشور بود. «خودروهای شخصی اهالی هویزه وسیلهای برای تفریح و سرگرمی سربازان شده بود. یکی سوار خودرویی شده بود و آن را به دیواری میکوبید و میخندید و آن دیگری با خودروی دیگر تصادف میکرد و لذت میبرد.»
شکست حصر آبادان یکی از عملیاتهایی بود که حیرت و شگفتی بعثیها را برانگیخت. عدنان خیرالله در تمجید از این عملیات گفت: «اگر ما نیروهایی اینگونه داشتیم جهان را تسخیر میکردیم.» نیروهای ایرانی اقدام به ایجاد تونلهای زیرزمینی کرده بودند و موفق شدند در شرایط سخت جوی، از طریق ماهشهر، تونلی به نام وحدت ایجاد کنند. پس از شکست ارتش بعث در این عملیات صدام بلافاصله مدالهای شجاعتی که به فرماندهان نظامیاش داده بود را پس گرفت و اعلام کرد مدالهای داده شده از درجه اعتبار و ارزش ساقط است.
اشغال خرمشهر اتفاق مهم دیگری بود که بعثیها برایش برنامههای زیادی داشتند. ورود آنها وحشت زیادی را برای مردم شهر به همراه داشت. بعثیها با ورودشان به خرمشهر زیبا، خرابی و نابودی به بار آوردند: «خرمشهر از لحاظ شکل ظاهری و ساختمانسازی، زیبا و جذاب بود و قرارگیری آن در کنار دریا، زیبایی آن را دوچندان میکرد. آتش در همه محلههای شهر زبانه میکشید و صدای تخریب و انفجار در همه جای شهر به گوش میرسید.»
سرهنگ صبحی السامرایی، فرمانده گردان ۳ لشکر ۹، به همراه یک کامیون بزرگ و تعدادی سرباز به خانههای خرمشهر میرود و تمام اشیا و وسایل موجود در خانه را بار کامیون میکنند. او به نیروهایش میگوید میخواهم این وسایل را به سامرا ببرم و بگویم این هدایا از شهر خرمشهر است.
توان نیروهای ایرانی
نویسنده کتاب با عذاب وجدان از اقداماتش در خرمشهر مینویسد: «اکنون که من این خاطرات را مینویسم، احساس پستی و رذالت میکنم، زیرا خود یکی از جنایتکاران مجرم در خرمشهر بودم. من شخصاً ۱۰ تلویزیون، پنج یخچال، چهار فرش دستباف و مقداری اثاث منزل و در و پنجره خانهها را به غارت بردم. مشوق اصلی من در این زمینه، فرمانده نظامی بود که طی نامهای رسمی اجازه داده بود اجناس، وسایل و اثاث موجود در خرمشهر را با خود برداریم و حتی در پستهای بازرسی نیز تفتیش نشویم.»
شهر پس از یک ماه به یک ویرانه تبدیل شد. نقشه خرمشهر بههم خورد و اثری از خیابانها نماند. گویی که این شهر، متروکهای به جا مانده از دوران قرون وسطی است. اشغال خرمشهر همانطور که برای بعثیها شیرین بود، از دست دادنش نیز برایشان سخت و تلخ بود. آنها خود را ساکن همیشگی این شهر میدانستند و فکر نمیکردند روزی نیروهای ایرانی توانایی آزاد کردنش را داشته باشند.
به گفته افسران بعثی، شب عملیات فتح خرمشهر زمین از شدت خروش حمله نیروهای ایرانی به خود میلرزید: «من با چشمان خود دیدم که آنان ردای مرگ را، چون زرهی به تن کرده بودند و با چابکی بسیار به جلو حرکت میکردند و از یکدیگر سبقت میگرفتند… من با مشاهده این صحنهها و دیدن مردانی عزمآهنین و پرچمهای برافراشته در دستانشان دچار احساسات عجیبی شدم. آنان به پیش میآمدند تا خرمشهر را با قدرت و صلابت از ما پس بگیرند و ما هر چه تلاش کردیم بخشی از خرمشهر را نگه داریم، نتوانستیم…»
عملیات بدر و عملیات فاو، عملیاتهای مهمی برای عراقیها بودند. آنها فاو را قتلگاه بعثیها میدانستند. با این حال استفاده از ۶۰ گلوله شیمیایی اوج رذالت ارتش دشمن بود که چندین بار دیگر نیز تکرار شد و عوارض سنگینی را بر جان رزمندگان گذاشت.
کتاب «عبور از آخرین خاکریز «دکــتر احــمد عبدالرحمن به عنوان پزشک در ارتش خدمت میکند و از نزدیک شاهد بسیاری از اتفاقات است. عبدالرحمن مخالف بسیاری از سیاستهای رژیم بعث است و جرئت بیانش را ندارد. او در جریان عملیات بیتالمقدس اسیر میشود.
نویسنده این کتاب نیز تاریخ شروع جنگ و تجاوز ارتش بعث را دوشنبه ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ میداند و مینویسد: «لشکرهای زرهی و پیاده عراق حمله گستردهای از محورهای جنوبی، میانی و شمالی را شروع کردند. منطقه ما، نقطه شمالی جبهه به حساب میآمد و هدف از این تهاجم گسترده تسلط بر شهرهای قصرشیرین، سرپل ذهاب، گیلانغرب و سلسله کوهها و ارتفاعات استراتژیک منطقه و پیشروی هر چه بیشتر به عمق خاک ایران بود.»
بعثیها در کنار تجاوزشان به سرزمین ایران، با پخش اخبار جعلی و دروغ به دنبال کاهش روحیه جمعی مردم بودند. آنها در همان روزها خبر از درگذشت امام خمینی میدادند و به دنبال تضعیف جبهه ایران بودند. یا اینکه رادیو بغداد از اغراق در پخش اخبار مربوط به تجاوز عراق به خاک ایران، از فتوحات گسترده این کشور سخنپرانی میکرد.
طبق اعترافات بعثیها اولین روزهای حمله به ایران، برای مردم بسیار سخت، شوکهکننده و گران بود. مردم ناگهان مال و جان و ناموسشان را در معرض دشمن میدیدند و مجبور میشدند خانه و زندگیشان را بگذارند و برای حفظ جان به جای دیگری بروند.
سردمداران رژیم بعث سقوط نظام اسلامی را تا چند هفته دیگر برآورد میکردند و تسلطشان بر خوزستان را قطعی میدانستند. صدام نتیجه جنگ را به سود خود پیشبینی میکرد و بر شدت حملاتش میافزود. دو هفته از شروع جنگ گذشته و مقاومت سرسختانه ایرانیها ادامه دارد.
ویرانی قصرشیرین
صدام در بازدید از قصرشیرین دستور انهدام شهر را صادر میکند و خطاب به فرمانده لشکرهایش میگوید: «میخواهم قصرشیرین به این شکل درآید.» کمی پس از رفتن او، یگانهای مهندسی تمام شهر را ویران کردند و جز مسجد المهدی که به نام مسجد صدام نامگذاری شده بود، چیز باقی نگذاشتند.
در همان برهه، یکی از افسران بعثی در پاسخ به این سؤال که این جنگ چه موقع پایان خواهد یافت؟ چنین میگوید: «اگر ما بر حق باشیم پیروز خواهیم بود و اگر آنها بر حق باشند به پیروزی دست خواهند یافت.» آنها خرمشهر را اشغال کرده بودند، آبادان را در محاصره داشتند و صدام مدام در رسانههای عراقی میگفت که ایران در لبه پرتگاه قرار دارد. آنها خود را پیروز جنگ میدانستند در حالی که اراده الهی سرنوشت دیگری را رقم زد.
کمی پس از این صحبتها، ایرانیها عملیات فتحالمبین را انجام دادند. تلفات زیاد عراقیها وحشت عجیبی را در دل نظامیها و مردم این کشور به وجود آورده بود. «در آغاز ماه آوریل، به منظور استفاده از مرخصی به بغداد رفتم، بوی شکست فضا را پر کرده بود. ترانه غمانگیزی شبیه به لطیمه که توسط سعدون جابر، خواننده مشهور اجرا میشد، در حال بود.»
کمی بعدتر نیروهای بعثی در خرمشهر به محاصره درآمدند و راوی کتاب در جریان عملیات بیتالمقدس به اسارت درمیآید. برخی از افسران خسته و ترسان اعتقاد داشتند در حال درو کردن کاشتههای خود هستند. راوی کتاب خود را تسلیم نیروهای ایرانی کرده و از مخمصه بعثیها رها میکند. او رسیدن به نیروهای ایرانی را مثل یک تولد دوباره میداند.
کتاب «گردان گم شده»
سرگرد عزالدین مانع که بیم فراموش کردن خاطراتش را داشته با انتشار این کتاب توانسته خاطراتش را حفظ کند. خاطرات او حضور بعثیها در خرمشهر را دربر میگیرد و به فعالیتهایشان در این شهر میپردازد. این سرگرد بعثی نیز همانند بسیاری از ارتشیها تحت تأثیر دستگاه تبلیغاتی رژیم بعث قرار داشت و به دنبال تحقق عراق جدیدی بود که صدام در سخنرانیهایش میگفت. در ذهن آنها آزادی محمره [خرمشهر]اولین گام جهت رسیدن به همان عراق بزرگ است.
دستگاه تبلیغاتی رژیم بعث اخبار مربوط به انقلاب ایران را به شدت سانسور میکرد و مردم عراق درک درستی از وضعیت و مردم ایران نداشتند. با شروع جنگ و مشاهده ایرانیها این بمب تبلیغاتی خیلی زود ترکید و اثرش را از دست داد. آنها فهمیدند که حمله به یک کشور مسلمان و اشغال یک شهر چه کار عبث و زیانباری بوده است.
پس از عملیات بیتالمقدس نظامیها انگیزه خود را برای جنگیدن از دست داده بودند. آنها تازه فهمیده بودند این همه هزینه و تلفات برای اشغال خوزستان و خرمشهر امری بیهوده است، ولی از ترس مجازات حکومت چارهای جز تبعیت نداشتند. درک مقاومت ایرانیها جهت مقابله با تهاجم دشمن برای بعثیها سخت بود. آنها زمان حمله متوجه شدند که مفهوم وطن برای مردم هر زادگاهی چقدر باارزش است و هجوم بیگانه به خاک یک کشور برای مردمش چه معنی دارد. جنگ با ایران مثل یک چراغ بسیاری از مردم و نظامیهای عراقی را با ویژگیهای ایرانیها آشنا کرد، آگاهیشان را بالا برد و آنها را متوجه کارهای اشتباهشان کرد. جنگ با ایران در حکم مرگ رژیم مستبدانه صدام بود که به دست خودش رقم خورد.
true
true
http://ilam.ziaossalehin.ir/?p=13090
true
true