×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true
true

ویژه های خبری

true
    امروز  جمعه - ۱۴ اردیبهشت - ۱۴۰۳  
true
true
استغفار

سیرۀ استغفار

تمسک به سیرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

استغفار یکی از سیره های مهم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است و بر همه مسلمانان لازم است که از این سیره و دیگر سیره های آن حضرت پیروی کنند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

إنی لأکره للرجل أن یموت وقد بقیت علیه خله من خلال رسول الله لم یأتها؛[۱] من خوش ندارم که انسانی بمیرد و یکی از سنتهای پیغمبر به گردن او باقی مانده باشد که انجام نداده باشد.

شیر را بچه همی ماند بدو

تو به پیغامبر به چه مانی بگو

این درست نیست که بگویم از امت پیغمبر هستم، ولی نه رفتارم ونه گفتار و نه خواب و بیداری ام شبیه به او نباشد و هیچ نشانی از سیره های پیغمبر در وجود من نباشد.

یک سیره پیامبر خدا کافی است که ما را نجات دهد؛ سیره سلام کردن، سیره محبت، سیره استغفار و عذرخواهی. اهل بیت علیهم السلام انتظار دارند ما همه سیره های پیغمبر را عمل کنیم. ولی اگر بعضی از آنها را هم رعایت کنیم، شفاعتشان شامل حال ما می شود.

استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

استغفار یکی از سیره های دائمی پیغمبر ما بوده است و همان گونه که خود همواره توبه و استغفار می کردند دوست داشتند که ما هم زیاد استغفار کنیم. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کان یتوب إلی الله عز وجل ویستغفره فی کل یوم ولیله مئه مره من غیر ذنب[۲]؛ همانا پیامبر خدا همواره توبه می کرد و در هر شبانه روز، صد بار استغفار می کرد، بدون این که گناهی داشته باشد.

پیامبر از همه پاکتر، از همه خالص تر و معصوم تر، و از همه به خدا نزدیک تر است، ولی استغفارش از همه بیشتر است. کسی که گناهش بیشتر است باید بیشتر استغفار کند. چرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم این همه استغفار می کند؟

با یک مثال ساده می توان به برخی از حکمت های آن دست یافت. لباس هر چه که تمیزتر و سفید تر باشد، تیرگی ها را زودتر و بیشتر نشان می دهد. کوچک ترین لکه ها روی آن پیداست. اهل بیت علیهم السلام آن قدر پاک و زلال و شفاف هستند که ریزترین غبارها برایشان نمایان است.

قلبی که شفاف و زلال است، از ریزترین چیزها هم آلوده می شود. یک نوزاد با کوچکترین صدا تکان می خورد؛ چون لطافتش زیاد است. روح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هم به خاطر لطافت و ظرافت و پاکیزگی زیادی که دارد بسیار به گناه امت خویش حساس است.

این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در محضر خدا به طور دائم استغفار می کند و استغفار پیغمبر ما از همه انبیا و اولیای خدا بیشتر بوده است. آن حضرت در سحرگاهان به استغفار می پرداخت. امام صادق علیه السلام فرمودند:

استغفر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فی وتره سبعین مره[۳]

پیامبر خدا، در نماز وترش هفتاد بار استغفار می کرد.

بامداد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز با توبه و استغفار آغاز می شد. امام رضا علیه السلام فرمودند:

کان رسول الله صلی الله علیه و آله یستغفر الله غداه کل یوم سبعین مره، ویتوب إلی الله سبعین مره؛[۴] پیامبر خدا هر روز صبح، هفتاد بار استغفار می کرد و هفتاد بار به درگاه خدا توبه مینمود.

استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از حیات

استغفار برای پیغمبر ما شبانه روزی بوده است. جالب این است که این استغفار به زمان حیات اختصاص نداشته است. به یک معنا تا قیامت ادامه دارد. برخی از سیره های پیغمبر به زمان حیات اختصاص دارد، و بعد از فوت تمام می شود؛ مثل سیره نماز شب، صله رحم، و.. ، ولی سیره استغفار بعد از رحلت آن حضرت هم ادامه دارد. به اصحاب خود فرمودند:

حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم؛ هم حیات من برای شما خیر است و هم موت من برای شما خیر است.

اصحاب گفتند : یا رسول الله ، این چگونه می شود؟ فرمودند:

أما حیاتی فإن الله عز و جل یقول و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم و أما مفارقتی إیاکم فإن أعمالکم تعرض علی کل یوم فما کان من حسن استزدت الله لکم وما کان من قبیح استغفرت الله لکم؛ اما خیر زندگانی و حیات من برای شما آن است که خداوند عز و جل می فرماید: ««وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ؛[۵]

خداوند امت تو را عذاب نمی کند، در حالی که تو در میان ایشان باشی.» و اما در هنگام جدایی من از شما، همانا اعمال شما همه روزه بر من عرضه می شود؛ پس هر آنچه خوب باشد، من افزونی آن را از خداوند می خواهم. و آنچه از اعمال شما که زشت و نارواست، از خداوند برایتان طلب بخشایش و مغفرت مینمایم.

کار خوب و صله رحم و عبادت خیلی خوب است. از این خوب تر این است که دل پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام شاد شود. یک پدر وقتی ببیند فرزندش خودش نماز می خواند و کار خیر انجام می دهد، چقدر خوشحال می شود. بزرگ ترها خصوصا پیغمبر از کارهای خوب ما خیلی خوشحال می شوند. گناه هم خیلی بد است. بدتر از آن این است که آنها خیلی ناراحت می شوند.

به فکر نجات امت

این خیلی جالب است که استغفار پیغمبر در عالم برزخ و فراتر از برزخ هم ادامه دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حتی در روز قیامت هم برای امتش عذرخواهی و شفاعت می کند. پیغمبر این قدر دلسوز و مهربان است. خداوند در وصف قیامت می فرماید:

«وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی»؛[۶] و در آن روز جهنم را حاضر می کنند؛ (آری) در آن روز انسان متذکر می شود؛ اما این تذکر چه سودی برای او دارد؟!

«مجمع البیان» به نقل از ابو سعید خدری می گوید: چون این آیه نازل شد، رخسار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دگرگون شد و چنان منقلب گشت که یارانش از دیدن حال او نگران شدند. عده ای از آنان نزد علی بن ابی طالب علیه السلام رفتند و گفتند: ای علی، برای پیامبر خدا، اتفاقی افتاده است.

علی علیه السلام پیامبر را از پشت سرش در آغوش گرفت و میان دو شانه اش را بوسید و گفت: پدر و مادرم به فدایت، ای پیامبر خدا! امروز چه رخ داده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «جبرئیل علیه السلام نزدم آمد و این آیه را برایم خواند. «وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ ؛ و آن روز، جهنم را بیاورند».

علی علیه السلام گفت: گفتم: چگونه آن را می آورند؟ فرمود: «یجیء بها سبعون ألف ملک یقودونها بسبعین ألف زمام، فتشرد شرده لو ترکت لأحرقت أهل الجمع؛ هفتاد هزار فرشته آن را می آورند و با هفتاد هزار افسار، آن را می کشند و آن، چنان می گریزد که اگر رها شود، همه اهل محشر را می سوزاند.»

بعد فرمودند: من معترض جهنم می شوم و او می گوید: «مالی ولک یا محمد فقد حرم الله لحمک علی؛ مرا با تو کاری نیست ای محمد؛ زیرا خداوند، گوشت تو را بر من حرام ساخته است».

بعد فرمودند: «فلا یبقی أحد إلا قال: نفسی نفسی! وإن محمدا یقول: رب، امتی امتی؛[۷] پس در آن روز، هرکس به فکر نجات خویش است؛ ولی تنها محمد می گوید: پروردگارا، امتم، امتم »

پیامبر روز قیامت هم برای امت خویش عذرخواهی می کند. می گوید: خدایا، امتم را دریاب! معلوم می شود این استغفار تا برزخ و قیامت ادامه دارد. تا همه را به بهشت نبرد راضی نمی شود. خداوند وعده بزرگی به پیامبرش داده و فرموده است:

وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی؛[۸] و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!

این وعده ای نا محدود است. باید کاری کنیم تا از امت آن رسول گرامی محسوب شویم و مشمول شفاعت آن حضرت قرار گیریم.

استغفار روزانه

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از همه بیشتر استغفار می کرد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

إن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کان لا یقوم من مجلس و إن خف حتی یستغفر الله عز و جل خمسا وعشرین مره؛[۹] پیامبر خدا ، از هیچ مجلسی، هر چند کوتاه، بر نمیخاست تا آن که بیست و پنج مرتبه از خداوند عز و جل آمرزش می طلبید.

حذیفه بن یمان می گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرضه داشتم: «یا رسول الله، إنی رجل ذرب اللسان، و إن عامه ذلک علی أهلی؛ای پیامبر خدا، من مردی تند زبانم و بیشتر هم با خانواده ام چنین ام.» حضرت فرمودند: «فأین أنت من الاستغفار؛ پس آمرزش خواهی ات کجا رفته است؟» بعد فرمودند:

إنی لأستغفر الله فی الیوم أو قال فی الیوم واللیله مئه مره؛[۱۰]

من خود، در روز (یا فرمود: در شبانه روز) صد بار از خداوند، آمرزش می طلبم.

عذرخواهی کن. آدم ممکن است اشتباه کند، نسبت به خودش، نسبت به دیگران، ولی باید جبران کند.

دو امان روی زمین

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

کان فی الأرض أمانان من عذاب الله، وقد رفع أحدهما، فدونکم الآخر فتمسکوا به: أما الأمان الذی رفع فهو رسول الله ، وأما الأمان الباقی فالاستغفار؛ بر روی زمین، دو عامل ایمن کننده از عذاب خدا وجود داشت که یکی از آن دو از دست رفت، پس آن دیگری را بگیرید و بدان چنگ زنید. آن ایمنی بخشی که از دست رفت، پیامبر خدا بود، و آن که باقی است، استغفار و آمرزش خواستن است.

بعد فرمودند: خداوند متعال می فرماید:

وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یستَغفِرُون؛[۱۱]

(ای محمد!) تاتو در میان آنان هستی، خدا عذابشان نمی کند و تا زمانی که آمرزش می طلبند، خدا عذابشان نمی کند.[۱۲]

یعنی اگر عصبانیت و لغزش هایی داری، عذرخواهی کن. اگر واقعا انسان در مقابل خدا دست بالا بکند و عذرخواهی کند، خدا می بخشد.

غبار قلب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

استغفار پیامبر و ائمه علیهم السلام از روی گناه نبوده است. آنها همه معصوم اند و گناهی در عرصه وجودشان راه ندارد. پیامبر خدا به یکی از دلایل استغفارهای فراوان خود اشاره می کنند و می فرمایند:

إنه لیغان علی قلبی و إنی لأستغفر بالنهار سبعین مره؛[۱۳]

گاه قلبم را غباری می گیرد و من، روزی هفتاد مرتبه از درگاه خدا آمرزش می طلبم.

اگر منافقین گناه می کنند، پیغمبر ما متأثر می شود. اعمال خلق فضا را آلوده می کند. تأثیر گناه فقط به شخص برنمی گردد، فضا را هم آلوده می کند و بر همه موجودات اثرگذار است. در زمان حضرت سلیمان علیه السلام مورچه دعا کرد و باران آمد. مورچه هیچ گناهی در خشکسالی ندارد. دعا می کند خدایا، ما را به گناه بندگانت مؤاخذه نکن؛[۱۴]

راز استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

بعضی توجیه کرده اند که استغفار پیغمبر برای دیگران بوده است، ولی این حرف خلاف صریح قرآن است که می فرماید:

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ ؛[۱۵]

پس بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست؛ و برای گناه خویش آمرزش جوی و برای مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت کن]؛ و خداست که فرجام و مال هر یک از شما را می داند.

در اینجا دو امر است؛ یک امر به استغفار برای خود پیامبر و یک امر به استغفار برای مؤمنین. قطعا پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم معصوم بوده اند. پیامبر بالاترین جلوه خداست. از رسول خدا روایت شده است که فرمودند:

ما یضمر النبی صلی الله علیه و آله وسلم فی نفسه أفضل من اجتهاد المجتهدین؛[۱۶] آنچه را پیامبر در خود نهان میدارد، از کوشش کوشندگان، برتر است.

یعنی سری که پیامبر در درونش با خدا داشته و پنهان می کرده، از تمام اجتهاد کوشش کنندگان بیشتر و بالاتر است. پیغمبر چه می دیده است که مدام استغفار می کرده است؟! استغفار ادب کامل است. ادب کامل یعنی فقط او هست.

در محضر خدا

اگر در محلی تاریک آشغال و زباله ریخته باشند، پیدا نیست. اگر در آن محل شمعی روشن کنیم، زباله های درشت را نشان می دهد، ولی زباله های ریزتر پیدا نیست. هر قدر نور قوی تر باشد، زباله ها و آشغالهای ریزتر را بهتر نشان می دهد.

گاهی از روزنه ای نور آفتاب وارد فضایی تاریک می شود. در این ستون نور به راحتی ذرات معلق در هوا را می توان مشاهده کرد. نور هر قدر قوی تر باشد، ذرات ریزتر نمایان تر است.

یک وقت آقای قرائتی داشت سخنرانی می کرد. در بین سخنرانی سرفه اش گرفت. ما گاهی در سخنرانی ها که ثانیه هایش هم مهم است، سرفه مان را با فشار کنترل می کنیم. ایشان مجبور شد سرفه کند و آبی بیاشامد و بگوید ببخشید، معذرت میخواهم.

بعد گفت: مگر سرفه کردن گناه است؟ مگر آب خوردن گناه است؟ نه پس چرا وقتی گوینده ای سرفه اش می گیرد، می گوید: بینندگان عزیز ببخشید؟ چون محضر مهم است. میلیونها نفر دارند او را نگاه می کنند.

حال اگر میلیاردها نفر بیننده هم باشند، به اندازه یک ذره از دیدار خدا نمی شود. خدا دارد ما را نگاه می کند. امام زمان دارد ما را نگاه می کند. در محضر خدا هستیم. در محضر امام زمان هستیم.

یک موقع آقای قرائتی می گفت: ما پیش مردم مثل بلبل حرف می زنیم. یک وقت مرا نزد امام راحل بردند، به پت پت افتادم و نتوانستم حرف بزنم.

کسی که خود را در محضر خدا بداند، کوچک ترین حرکتش را زیر زره بین و نورافکن می بیند. برای ذرات ریز هم استغفر الله می گوید.

قصور در برابر خداوند

به یک معنا استغفار به خاطر قصور است، و نه تقصیر. قصور یعنی این که قد و قواره کارهای ما به خدا نمی خورد. ما به خاطر عجز و ناتوانی استغفار می کنیم.

اگر برای شما مهمان بزرگ و عزیزی بیاید، خیلی خوب پذیرایی می کنید. هیچ کم نمی گذارید. پس چرا می گویید ببخشید، این پذیرایی قابل شما نیست؟! عذرخواهی از زبان و دلمان نمی افتد. ما هم در برابر عظمت و بزرگی و کرامت خداوند قاصریم، نمی توانیم حق شکر و بندگی او را ادا کنیم. نسبت به اولیای خدا و به بندگان خدا هم همین طور است.

اگر بگویند: امام زمان علیه السلام امشب به منزل شما تشریف می آورند، همه موجودیمان را می آوریم و هزینه می کنیم، ولی مدام عذرخواهی می کنیم. ما کجا و شما کجا؟ اگر جان بدهیم کم است.

استغفار یعنی کسی جان بدهد کم است. نه این که ما کم بگذاریم. حضرت زینب سلام الله در گودی قتلگاه، دو دستش را زیر بدن ابی عبدالله الحسین علیه السلام می برد و می گوید:

اللهم تقبل منا هذا القلیل القربان؛[۱۷] خدایا، این قربانی اندک را از ما بپذیر!

می گوید: در مقابل عظمت خدا این قربانی قلیل است. کسی مثل امام حسین علیه السلام که یک موی خواهرش با هیچ چیزی در این عالم برابری نمی کند، حاضر شد به دست بدترین خلق اسیر شود. همه هستی اش را داده است، باز هم می گوید کم است. یعنی ما کاری نکرده ایم.

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که زمان ارتحال فاطمه سلام الله فرا رسید، گریست. امیر مؤمنان علیه السلام به وی گفت: «یا سیدتی ما یبکیک؛ بانوی من، چرا گریه می کنی؟» پاسخ داد: «أبکی لما تلقی بعدی؛ برای آنچه پس از من خواهی دید، می گریم». امیر المومنین علیه السلام فرمود:

لا تبکی، فوالله إن ذلک لصغیر عندی فی ذات الله؛[۱۸]  گریه مکن،به خدا سوگند، در راه خدا، این رنجها در نزد من کوچک است.

یعنی بلاهایی که برای خدا می کشیم، در راه خدا کوچک است. از همه چیزش گذشته است، ولی باز می گوید کوچک است.

استغفار از وجود

یک معنای دیگر استغفار اولیای خدا استغفار از وجود خودشان است. بزرگی می فرمود: ما نمی دانیم وقتی معجزه اتفاق می افتاد پیغمبر و امام خوشحال می شدند یا استغفار می کردند؟ شاید از این که مردم متوجه بشوند که این هم کارهای است و بوی استقلال حس کنند، می گویند استغفر الله، استغفر الله. می گویند: ما در مقابل خدا هیچیم.

گرفتم آن که نگیری مرا به هیچ گناهی

گناه مرا بس که با وجود تو هستم

حافظ هم می فرماید:

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر                 خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

یعنی اگر یک ولی خدا یک ذره حس می کند که در مقابل خدا یک نمودی دارد، یک تعینی دارد، با این گونه به ذهن مردم خطور کند، استغفار می کند. می گوید: کاش من نبودم. با وجود خدا اگر احساس وجودی در خود می کردند، استغفار می کردند. اینها قصور است، نه تقصیر.

عجز و استغفار

یک بخش استغفار به خاطر عاجز بودن است. مرحوم آقای دولابی می فرمود: خدایی که این همه نعمت به ما داده است و ما در مقابل این همه نعمت هیچ کاری نمی توانیم بکنیم، این بیچارگی است. این بیچارگی انسان را به استغفار می اندازد.

پدری است که هرچه بچه بخواهد، هنوز نگفته به او می دهد و بهترین خانه، ماشین، بهترین همسر، و هرچه را که شما فکرش را هم نمی کنی برای او فراهم می آورد، این بچه می گوید: من در مقابل این بابا چه بکنم؟ نمی توانم جبران کنم. غیر از این که خودم را زمین بیندازم و عجز نشان دهم چه می توانم بکنم؟ استغفار همان اظهار عجز است. در مقابل خداوند با نعمت های بی حد و اندازه اش چه می توانم بکنم؟ جز اظهار عجز و استغفار چه می ماند؟!

خداوند به اهل بیت علیهم السلام چیزهایی عطا کرده است که در عالم به احدی نداده است.

آتاکم الله ما لم یؤت أحداً من العالمین؛[۱۹] خدا، آنچه را به شما داده،به هیچ یک از جهانیان نداده است.

پیغمبر و امامان علیهم السلام الطاف خدا را می دیدند و مشاهده می کردند که خداوند به آنان چیزهایی داده است که به احدی در عالم نداده است. و در برابر این نعمت ها سر عجز و استغفار فرود می آوردند.

ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛[۲۰] این فضل خداست، آن را به هرکه بخواهد عطا می کند و خدا دارای فضل بسیار است.

عجز انسان موجب می شود از این که توان قدردانی ندارد، استغفار و معذرت خواهی کند.

در برابر فضل خدا

خداوند عدالت دارد و در یک مرحله به هر کس به اندازه فهم او می دهد. ولی در مقام فضل به هرکس هرچه بخواهد می دهد. مثلا کارگر مزدش پنجاه هزار تومان است. اما اگر یک کارفرما از یک کارگری خوشش آمد و یک میلیون به او داد، این از فضل اوست.

اگر خداوند به بنده ای هزارها برابر بدهد، آیا این بنده در مقابل خدا بیچاره نمی شود؟ این عجز منشأ استغفار است؛ عجز در برابر نعمتهایی که قابل شمارش و تصور نیست.

وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ؛[۲۱]

و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد، و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی توانید آن را به شماره در آورید.قطعا انسان ستم پیشه ناسپاس است.

آیا می توانیم فقط شکر همین نعمت ولایت را که خدا به ما داده است به جا بیاوریم؟ اگر وهابی یا کافر و یهودی بودیم چه میشد؟ آیا اگر ما در کشور کمونیستی بودیم، مثل آنها نبودیم؟

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ؛[۲۲]

ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمت ها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما به اینها راه نمی یافتیم.

البته ما دشمن اهل بیت را لعن می کنیم، از آنان تبری هم می جوییم، ولی از دید خدایی آنها هم خلق خدا هستند. نمی توان ملامت کرد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

لؤ علم الناس کیف خلق الله تبارک و تعالی هذا الخلق لم یلم أحد أحداً؛[۲۳]

اگر مردم می دانستند که خدای تبارک و تعالی این مخلوق را چگونه آفریده است، هیچ کس دیگری را سرزنش نمی کرد.

خدا هر کاری انجام میدهد قشنگ است. و هر کاری هم بخواهد می کند. اینجا جایی است که هم خوف بالا می رود، هم عجز و استغفار در مقابل خدا، و هم شکر دارد که ما آنگونه نشدیم.

مناجات امام سجاد علیه السلام

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای کارهایی که بدترین خلق انجام می دهند، توبه و استغفار می کند. این مناجات امام سجاد علیه السلام هم از همین قبیل است:

طاووس یمانی می گوید: امام زین العابدین علیه السلام را دیدم که از هنگام نماز عشا تا سحر مشغول طواف و عبادت بود. وقتی دید دیگر کسی آنجا نیست، نگاهی به آسمان انداخت و گفت:

إلهی، غارت نجوم سماواتک، وهجعت عیون أنامک، وأبوابک مفتحات للسائلین، جئتک لتغفر لی وترحمنی وترینی وجه جدی محمبر صلی الله علیه و آله فی عرصات القیامه؛

الهی! ستارگان آسمانهای تو غروب کرده اند، و چشمان آفریدگانت خفته اند و درهای رحمت تو به روی سائلان گشوده است. آمده ام تا مرا بیامرزی و به من رحم کنی و رخسار جدم محمد صلی الله علیه و آله وسلم را در عرصه های قیامت به من نشان دهی!

حضرت سپس گریست و گفت:

وعزتک وجلالک، ما أردت بمعصیتی مخالفتک، وما عصیتک إذ عصیتک وأنا بک شاک، ولا بنکالک جاهل، ولا لعقوبتک متعرض، ولکن سولت لی نفسی وأعاننی علی ذلک سترک وعزتک وجلالک، ما أردت بمعصیتی مخالفتک، وما عصیتک إذ عصیتک وأنا بک شاک، ولا بنکالک جاهل، ولا لعقوبتک متعرض، ولکن سولت لی نفسی وأعاننی علی ذلک سترک؛

به عزت و جلالت سوگند که قصدم از گناه کردن، مخالفت با تو نبود. و آن گاه که نافرمانیات کردم، در باره تو شک نداشتم و از کیفر و عذاب تو بی خبر نبودم و نخواستم خود را در معرض عقوبت تو قرار دهم، بلکه نفس من گناهان را در نظرم آراست و پرده پوشی تو هم در این راه به کمکم آمد.

فالآن من عذابک من یستنقذنی؟! وبحبل من أعتصم إن قطعت حبلک عنی؟! فواښوأتاه غداً من الوقوف بین یدیک، إذا قیل للمخفین: جوزوا، وللمثقلین: حطوا، أمع المخفین أجوز، أم مع المثقلین أځط؟! ویلی؛ کلما طال عمری کثرت خطایای ولم أتب، أما آن لی أن أستحیی من ربی؛

اینکه کیست که مرا از عذاب تو برهاند؟! اگر ریسمان تو از دستم جدا شود، به ریسمان چه کسی چنگ زنم؟! ای وای از فردا که در برابر تو بایستم. آن گاه که به سبکباران گفته شود: بگذرید و به گرانباران گفته شود: بایستید، آیا با سبکباران خواهم گذشت، یا با گرانباران خواهم ایستاد؟! وای بر من! هرچه بر عمرم افزوده شد، گناهانم فزون تر گشت و توبه نکردم. آیا وقت آن نرسیده است که از پروردگارم شرم کنم؟

حضرت سپس گریست و شروع به خواندن این ابیات کرد:

أتحرقنی بالنار یا غایه المنی؟!              فأین رجائی؟! ثم أین محبتی؟؟

أتیت بأعمال قباح رزیه              وما فی الوری خلق جنی کجنایتی!

ای غایت آرزوها! آیا مرا به آتش میسوزانی؟ پس امید من و محبت من [به تو] چه میشود؟

من اعمال زشت و پستی آورده ام، در میان مردمان، گنهکاری چون من یافت نمی شود.

دوباره گریست و گفت:

سبحانک تعصی کأنک لا تری، وتحلم کأنک لم تعص، تتودد إلی خلقک بحسن الصنیع کأن بک الحاجه إلیهم، وأنت یا سیدی الغنی عنهم، ثم خر إلی الأرض ساجداً؛سبحانک!

چنان از تو نافرمانی می شود که انگار دیده نمی شوی و چنان بردباری نشان میدهی که گویی نافرمانی نمیشوی. با نیکوکاری به بندگانت، اظهار دوستی و محبت می کنی چندان که گویی تو به آنان نیاز داری، در حالی که تو، ای آقای من! از آنان بی نیازی.

حضرت سپس به سجده افتاد. طاووس می گوید: به حضرت نزدیک شدم و سرش را بلند کردم و روی زانوهایم گذاشتم و چندان گریستم که اشکهایم روی گونه اش سرازیر شد.

حضرت برخاست و نشست و فرمود: «من الذی أشغلنی عن ذکر ربی؛ این کیست که مرا از یاد پروردگارم باز داشته است؟» عرض کردم: یا ابن رسول الله! من طاووس هستم. این جزع و فزع برای چیست؟ ما گنهکاران و نافرمانان باید چنین کارهایی بکنیم، نه شما که پدرت حسین بن علی، مادرت فاطمه زهراء و جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است!

حضرت رو به من کرد و فرمود:

هیهات هیهات یا طاووس، دع عنی حدیث أبی وامی وجدی، خلق الله الجنه لمن أطاعه وأحسن ولو کان عبدا حبشیا، وخلق النار لمن عصاه ولو کان ولداً قرشیاً؛

هیهات هیهات، ای طاووس! سخن از پدر و مادر و جدم برای من مگو. خداوند بهشت را برای کسی آفریده که اطاعتش کند و کار نیک انجام دهد، هرچند غلامی حبشی باشد. و دوزخ را برای کسی خلق کرده که او را نافرمانی کند، هرچند آقا زاده ای قرشی باشد. بعد فرمودند: مگر نشنیده ای که خدای متعال می فرماید:

فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ؛[۲۴] آن گاه که در صور دمیده شود، آن روز میانشان نسبت خویشاوندی نباشد و از حال یکدیگر نپرسند.

والله، لا ینفعک غداً إلا تقدمه تقدمها من عمل صالح؛[۲۵] به خدا قسم که فردای قیامت هیچ چیز به کار تو نیاید، مگر کار شایسته ای که پیشاپیش میفرستی.

با این که امام معصوم است؛ ولی چون بندگان جنایت می کنند، ایشان خجالت می کشند و استغفار می کنند.

عجز از شکر

امام جواد علیه السلام فرمودند:

نعمه لا تشکر کسیئه لا تغفر؛[۲۶] نعمتی که سپاسگزاری نشود، مانند گناهی است که آمرزیده نشود.

گر شکر نعمت را به جا نیاوردی، مثل این است که گناهی کرده ای که بخشوده نشده است. پیغمبر می فرماید: ما نمی توانیم شکر این همه نعمت را به جا بیاوریم، پس استغفار می کنیم. امام سجاد علیه السلام عرضه می دارد:

إلهی قصرت الألسن عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک وانحسرت الأبصار دون النظر إلی سبحات وجهک ولم تجعل للخلق طریقا إلی معرفیک إلا بالعجز عن معرفتک؛[۲۷]

خدای من! زبان ها از رسیدن به ستایش تو آن گونه که شایسته جلال توست ناتوان اند، و دیده ها از نگریستن به سیمای پاکت درمانده اند، و برای مردم راهی به سوی شناخت خود ننهادی، مگر راه عجز از شناختت.

چه وقت ما می توانیم خدا را بشناسیم؟ وقتی عجز خود را درک کردیم. یکی از راههای رسیدن به توحید و معرفت و به شکر و به استغفار واقعی عجز است؛ یعنی بیچاره به معنای واقعی. استغفار واقعی، درک عجز است.

در فضای آلوده دنیا

استغفار سیرۀ مستمرۀ پیغمبر خدا و ائمه علیهم السلام است. امام کاظم علیه السلام فرمودند:

إنی أستغفر الله فی کل یوم خمسه آلاف مره؛[۲۸] من، در هر روز،پنجاه هزار مرتبه از خدا، طلب آمرزش می کنم.

معانی بلندی برای استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام وجود دارد که به پاره ای از آنها اشاره ای کردیم. استغفار آنها به خاطر غباری بوده که بر قلب

می نشسته است. غباری که فضای عالم دنیا را آلوده می سازد.

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی              غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

از آن عوالم بالا به عالم پایین آمده ایم. غبارهایی در این عالم پیدا شده است. از این غبارها توبه و استغفار می کنیم.

عالم دنیا و عالم ماده دورترین عوالم است. به فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام تنها عالمی که در آن معصیت و گناه می شود عالم دنیاست. فرمودند:

من هوان الدنیا علی الله أنه لا یعصی إلا فیها ولا ینال ما عنده إلا بترکها؛[۲۹]

از خواری و بی مقداری دنیا در نزد خداست که او، جز در دنیا نافرمانی نمیشود و جز با ترک آن، به آنچه نزد خداست، (از بهشت و نعمتهای ابدی) نمی توان رسید.

خیلی عجیب است. در عالم برزخ و عالم ملکوت، گناه و معصیت معنا ندارد. قتل و جنایت و فساد همه مربوط به عالم دنیا و ماده است. اصلا کلمه دنیا یعنی پست. حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:

سمیت الدنیا دنیا لأنها أدنی من کل شیء؛[۳۰] دنیا را دنیا نامیده اند،چون فرومایه تر از هر چیزی است.

فرمودند: کسی به خدا نمی رسد، جز این که به دنیا پشت کند. محال است کسی به برکات و رحمت و قرب خداوند دست یابد، مگر این که پشت به دنیا کند. از این رو خداوند بر همه انبیا و اولیای خود شرط کرده است که زهد در دنیا داشته باشند.

شاید یک بخش استغفار این است که در این عالم طبیعت و ماده که در قفس تن و بدن و مادیات هستیم. اهل بیت علیهم السلام چون خدا را می بینند، در این عالم هر کاری می کنند، از خوردن و خوابیدن، پا دراز کردن و آن را دون شأن خدا می دانند. چون خود را در محضر او می بینند، پیوسته استغفار می کنند و در محضر خدا اظهار شرمندگی می کنند. وقتی بزرگی او و کوچکی خود را ببینیم اگر یک ذره فکرمان به طرف دیگر متمایل بشود، احساس شرم می کنیم.

درک محضر خدا

در مناجات ذاکرین امام سجاد علیه السلام آمده است:

أستغفرک من کل لذه بغیر ذکرک، ومن کل راحه بغیر انسک، ومن کل سرور بغیر قربک، ومن کل شغل بغیر طاعتک؛[۳۱]

از هر لذتی، جز لذت یاد تو، و از هر آسایشی، جز آسایش انس با تو، و از هر شادی ای، جز شادی قرب تو، و از هر کاری، جز طاعت تو، ازتو آمرزش می طلبم.

استغفار ما از گناهان کبیره است. ولی حضرت می گوید: من اگر یک لحظه از تو غافل شدم، و محضر تو را درک نکردم، استغفرالله. اگر من از غیر یاد تو لذت بردم، استغفر الله.

اگر امام زمان علیه السلام به مجلس ما تشریف بیاورند، از کوچکترین بی ادبی شرمنده می شویم. حال انسان اگر خود را در محضر خدا بیند چه خواهد کرد؟ خدا این قدر عظمت دارد که مولا علی علیه السلام در برابر عظمتش غش می کرد و بیهوش میشد.

درک حضور خدا، انسان را به عذرخواهی و استغفار می اندازد. شاید این که پیغمبر از همه بیشتر استغفار می کرده، به خاطر این است که حضور خدا را از همه بیشتر درک می کرده است.

قلب وقتی سیاه است، هزارها لکه هم روی آن بیفتد نشان نمی دهد، اما هرچه شفاف تر و سفیدتر و براق تر باشد، نمایان تر نشان می دهد.

مرحوم آقای دولابی می فرمود: پیامبر آن قدر لطافتش بالا بوده که وقتی دست مبارکشان را تکان می دادند، به قدری آرام تکان می دادند که فضا آزرده نشود.

این فضایی که ما نمی بینیم، مملو از فرشته هاست. حداقل ده پانزده فرشته مأمور انسان است. پیغمبر ما می بیند. فضا را پر از محضر حق می بیند. این است که ریزترین چیزها، چه از خودش، چه از مردم را نشان می دهد.

برای خطای دیگران

اگر در جمع ما یک نفر بی ادبی کند، همه ما خجالت می کشیم و عذرخواهی می کنیم. زمام امر کل خلقت به دست پیغمبر خداست؛ لذا پیغمبر از همه بیشتر استغفار می کند؛ چون خیلی پاک است و خیلی نور زیاد است. ریز و درشت عالم، وصل به اوست. هرکس هر کار اشتباهی در هر جای دنیا بکند، پیغمبر خجالت می کشد.

کرم بین و لطف خداوندگار              گنه بنده کردست و او شرمسار

پیغمبر و امام سعۀ وجودی دارند. هر کجای عالم تخلفی انجام می گیرد، بوی آن را احساس می کنند.

هرکس که به ما منتسب است، اگر تخلفی کند، ما هم شرمنده می شویم. رفیق شما باشد، یا فرزند و کس و کار شما، یا هم وطن شما. اگر یک ایرانی مثلا در مکه یا مدینه بی ادبی کند، همه ایرانی ها خجالت می کشند. چون هم وطن ماست. اصلا وقتی یک انسان خلاف می کند، آدم شرمنده می شود. هر کس باشد، و به هر شکلی.

امت پیغمبر به او منتسب هستند. به یک معنا همه انسانها امت پیغمبر هستند. حتی غیر مسلمان و کافر. چون خداوند می فرماید:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ؛[۳۲] و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم.

ما تو را برای همه انسانها، از اولین تا آخرین فرستادیم. بنابراین، اگر پیغمبر از همه بیشتر استغفار می کرده است، به خاطر این است که بار تمام خلقت روی دوش پیغمبر است. هر موجودی در عالم که تخلف می کند، پیغمبر شرمنده می شود.

از این رو در شب معراج به خدای متعال عرض کرد: حساب امت مرا به دست خود من بده تا نزد دیگر امت ها مفتضح نشوند. خدای مهربان چقدر لطف دارد. فرمود:

یا محمد بل أنا أحاسبهم فإن کان منهم زله سترتها عنک لئلا تفتضح عندک؛[۳۳] ای محمد، بلکه من حسابشان را می رسم و اگر گناهی از آنها سر زده از تو پوشیده می دارم که پیش تو نیز رسوا نشوند.

کاری می کنم که تو هم خجالت نکشی. مرحوم آقای دولابی می فرمود: خدا از این بالاتر می گوید.

اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا؛[۳۴] کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی!

خدا میخواهد بگوید: من هم نگاه نمی کنم، خودت بگو خدا به تو چه داده و تو چه کرده ای؟ همه چیز به تو داده است و تو تا توانسته ای غفلت کرده ای. خودت به حساب خودت برس.

در هر صورت یک بخش توبه و استغفارها برای دیگران است.

استغفار عارفان

اصلا از کارهای خوب هم باید استغفار کرد. آیا کارهای خوب ما قابلیت بالا رفتن را دارد؟ نماز خواندیم، روزه گرفتیم، ذکر گفتیم، اینها خیلی قشنگ بوده، اما آیا قابلیت پذیرش خدا را دارد. آیا حق خدا را می تواند ادا کند؟ امام و پیغمبر، بهترین نمازها را خوانده اند، ولی در برابر عظمت خدا می گویند: استغفرالله.

عابدان از گناه توبه کنند              عارفان از عبادت استغفار

آنهایی که معرفت پیدا می کنند، از خوبی هاشان هم استغفار می کنند. از همه خوبی ها استغفر الله. ثوبان می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هرگاه نمازش را به پایان می برد، سه بار استغفار و طلب آمرزش می کرد و می گفت: «اللهم أنت السلام و منک السلام تبارکت ذا الجلال و الإکرام؛[۳۵] خدایا! تو سلام هستی و سلام، از توست. مبارکی، ای شکوهمند گرامی!»

آنان اعمال خودشان را در مقابل بزرگی خدا خیلی ناچیز و کوچک و پایین میدیدند. این هم یک بخش از توبه و استغفار پیامبر و اهل بیت علیهم السلام است.

سری از اسرار

از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است که فرمودند:

الشریعه أقوالی، و الطریق أفعالی، و الحقیقه أحوالی؛[۳۶] شریعت، گفته های من است و طریقت، کرده هایم و حقیقت، احوالم.

گفتارها و کلماتی که با آن امر و نهی می کنم، شریعت من است. و طریقت و راه به سوی خدا رفتار من است. اخلاق و رفتار و مدارا و مهربانی های من طریقت است. اگر به حرف تنها اکتفا کردی در شریعت هستی. اگر به رفتار رسیدی و خلق و خویت الهی شد، این طریقت است.

اما حقیقت چیست؟ «الحقیقه أحوالی». حقیقت حالی است که پیغمبر در درون خود دارد. پیغمبر اگر کاری می کند، نیتش چیست؟ چرا استغفار می کند؟ ما نمی فهمیم. امر را باید به خودش واگذار کرد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما کلم رسول الله صلی الله علیه و آله العباد بکنه عقله قط، قال رسول الله صلی الله علیه و آله: إنا معاشر الأنبیاء امرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم؛[۳۷]

پیامبر خدا هیچ گاه به اندازه ژرفای خرد خود، با بندگان سخن نگفت.پیامبر خدا فرمود: «ما جماعت پیامبران، دستور داریم که با مردم، به فراخور فهم و خردهایشان سخن بگوییم».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم تا هیچ وقت مطابق عقل خودش صحبت نکرد. ما فقط گفتار و رفتار او را می بینیم. گفتارش الحمدلله است و استغفرالله و رفتارش هم مدارا کردن با خلق. اما دلش چه می بیند ما نمی فهمیم.

آنچه می گویم به قدر فهم توست              مردم اندر حسرت فهم درست

بنابراین، «الحقیقه أحوالی» یک رمز است. استغفار آنها یک واقعیاتی است که به قلب آنها وارد می شود که ما اصلا سر در نمی آوریم. سری است که در درون آنهاست. او چه می بیند که دائم الاستغفار است نمی دانیم. چه می بیند که بیشتر سکوت و استغفار می کند، برای ما معلوم نیست.

تنزیل حقایق

مرحوم ملا عبدالله مثال خوبی دارد. می گوید: وقتی یک میوه ای را از درخت می چینند، چقدر طراوت دارد. این میوه تا به جعبه و میدان و منزل شما می رسد، طراوتش را از دست میدهد.

ایشان می گوید: بعضی کلمات اولیای خدا که به قلبشان می آید، بسیار لطیف است و حرارت دارد. تا بیاید به زبان ایشان بیاید و از زبان ایشان تا به گوش شما برسد، گاهی این قدر فضا سرد است که آن حرارت خود را از دست می دهد. هر چه از اصلش جدا می شود، طراوت و تازگی اش کم می شود.

امام صادق علیه السلام فرمودند: موسی بن عمران علیه السلام گفت: «یار رب، أی الأعمال أفضل عندک؛ پروردگارا! کدام یک از اعمال، نزدت برتر است؟» خداوند فرمود:

حب الأطفال؛ إنی قطرتهم علی توحیدی، فإن أمتهم أدخلتهم برحمتی جنتی؛[۳۸] دوست داشتن کودکان؛ چون آنان را بر توحید خود سرشته ام و چون آنان را بمیرانم، به رحمت خویش، آنان را به بهشت خود وارد می کنم.

بچه ها توحید محض هستند. چرا در روایت آمده است که اگر می خواهید بوی بهشت را استشمام کنید، بچه ها را ببویید. بچه ای که تازه به دنیا آمده است، مثل سیبی است که تازه از درخت چیده شده است. بوی بهشت می دهد. هر چه به این دنیا بیاید، طراوتش کم می شود. هر چه که در عالم ماده رشد می کند، روحانیتش کم می شود.

می گوید: آن کلامی که بر قلب پیامبر می آید، تا به زبان بیاد و به گوش ما برسد، خیلی تنزل پیدا می کند.

اگر به نوزادی شیر غلیظ گاو بدهی، تحمل آن را ندارد. آن قدر باید آن را رقیق کنی تا ثقل معده نکند. معارف و معانی را این قدر رقیق و آبکی کرده اند که ما بتوانیم هضم کنیم.

بیتوته نزد خدا

اگر بخواهی شب زفاف را برای یک کودک توضیح بدهی نمی فهمد.

برایش مفهوم ندارد. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:

أبیت عند ربی یطعمنی ویسقینی؛[۳۹] من شب تابه صبح نزد پروردگارم هستم. هم به من طعام میدهد و هم مرا سیراب می کند.

«اَبیت» یعنی گذراندن شب، شب را سپری کردن. در روایات هم آمده است اگر کسی در مشهد رضوی و کربلا بیتوته کند، مانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده باشد. نه این که برود و تا صبح عبادت کند، بلکه یعنی در جوار امام باشد. بیتوته به معنای عبادت نیست، به معنای گذراندن شب است.

پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: من شب تا صبح نزد پروردگارم هستم. هم به من طعام می دهد و هم من را سیراب می کند. این چه شراب و طعامی است که ما نمی بینیم.

یک موقعی مرحوم آقای دولابی می فرمود: مداحی می گفت: حضرت علی علیه السلام خیلی مظلوم بوده، در طول عمرش گندم نخورده و فقط نان جو بوده است. آقای دولابی می گفت: من تعجب کردم که اینها را هم چه جور خورده است. یعنی باید از این طرف قضیه تعجب کرد. من تعجب کردم کسی که در برابر خداست، همینها را هم چه جور خورده است.

کار پاکان را قیاس از خود نگیر               گر چه باشد در نوشتن شیر شیر

ما هم استغفار می کنیم، ولی استغفار پیغمبر و امام با هیچ کدام از این استغفارهای ما شباهت ندارد. مرحوم آیت الله بهاء الدینی می فرمودند: ما درس یکی از اساتید می رفتیم. استاد از روی عبارت می خواند و معنا می کرد. یک بار گیر افتاد. گفت: من اینجا را فراموش کردم. ما هم بچه بودیم. گفتیم: ما هم نمی فهمیم. گفت: نفهمی شما با نفهمی من خیلی فرق می کند. فکر نکنید الآن ما هم ردیف هم شدیم.

وقتی پیغمبر می گوید: استغفر الله. میلیاردها با استغفار ما فاصله دارد.

محدودیت در بیان واقعیات

پیغمبر ما با هیچ کس با کنه عقلش صحبت نکرده است. اگر کلامی گفته و حرفی زده، این قدر پایین آورده است که به اندازه فهم ما باشد. هم قرآن تنزیل شده و هم روایات و هم خود ایشان تنزیل شده اند. یعنی ما واقعیات را نمی توانیم به مردم بگوییم. امام سجاد علیه السلام اشعار زیبایی دارند:

یارب جوهر علم لو أبوح به              لقیل لی أنت ممن یعبد الوثنا

ولاستحل رجال مسلمون دمی               یرون أقبح مایأتونه حسنا

إنی لأکتم من علمی جواهره                کی لا یری الحق ذو جهل فیفتتنا[۴۰]

ای بسا گوهر دانش که اگر آن را آشکار می ساختم، به من گفته میشد: تو از زمره بت پرستانی.

و بی گمان، مردان مسلمان، خونم را حلال میشمردند. و این زشت ترین کارشان را نیکو می دیدند.

من، گوهرهای دانشم را پنهان میدارم. تا نادان حق را نبیند و ما را به فتنه اندازد.

امام صادق علیه السلام فرمودند: روزی نزد علی بن الحسین (زین العابدین)علیه السلام از «تقیه» یاد کردم. فرمود:

والله لو علم أبو ذر ما فی قلب سلمان لقتله و لقد آخی رسول الله ص بینهما فما ظنکم

بسائر الخلق إن علم العلماء صعب مستصعب لا یحتمله إلا نبی مرسل أو ملک مقرب أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإیمان؛

سوگند به خدا، اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان بود، آگاهی داشت، او را میکشت! در صورتی که پیغمبر از میان آن دو برادری برقرار کرد. پس در باره مردم دیگر چه گمان دارید؟ همانا علم علماصعب و مستصعب است، جز پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب یا بندۂ مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده، طاقت تحمل آن را ندارد.

سپس فرمود:

و إنما صار سلمان من العلماء لأنه امرؤ منا أهل البیت فلذلک نسبته إلی العلماء؛

و سلمان به این خاطر از جمله علما شد که مردی از ما خانواده است؛ از این رو او را در ردیف علما آوردم. کسانی که در مراتب معرفت فاصله دارند، نمی توانند یکدیگر را درک و تحمل کنند.

امام سجاد علیه السلام فرمودند: من از علم خودم، آن گوهرهای ارزشمندش را پنهان می کنم. که اگر بگویم، مردم به فتنه می افتند. یعنی چیزی که ما می گوییم خیلی تنزل داده ایم.

 

پی نوشتها:

[۱] من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۶۶؛ مکارم الأخلاق، ص ۳۹٫

[۲] الکافی، ج ۲، ص ۴۵۰، ح ۲: معانی الأخبار، ص ۳۸۴، ح ۱۵: تفسیر القمی، ج ۲، ص ۲۷۷٫

[۳] ؛( تهذیب الأحکام، ج ۲، ص ۱۳۰، ح ۵۰۱؛ بحار الأنوار، ج ۸۷، ص ۱۲۱٫

[۴] عده الداعی، ۲۵۰٫

[۵] سوره انفال، آیه ۳۳٫

[۶] سوره فجر، آیه ۲۳٫

[۷] مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۷۴۱؛ تأویل الآیات الظاهره، ج ۲، ص ۷۹۴، ح ۴ ؛بحار الأنوار، ج ۷، ص ۱۲۴٫

[۸] سوره ضحی، آیه ۵٫

[۹] الکافی، ج ۲، ص ۵۰۴، ح : بحار الأنوار، ج ۹۳، ص ۲۸۱، ح ۲۲٫

[۱۰] نهج الذکر، ج ۴، ص ۳۶، به نقل از: السنن الکبری للنسائی، ج ۶، ص ۱۱۷، ح ۱۰۲۸۲٫

[۱۱] سوره انفال، آیه ۳۳٫

[۱۲] نهج البلاغه، حکمت ۸۸؛ بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۲۸۴، ح ۳۱٫

[۱۳] مفتاح الفلاح، ص ۱۵۰؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۰۴٫

[۱۴] قصص الأنبیاء منه (للراوندی)، ص ۲۰۹، بحار الأنوار، ج ۱۴، ص ۷۲٫

[۱۵] سورۀ محمد، آیه ۱۹٫

[۱۶] الکافی، ج ۱، ص ۱۳٫

[۱۷] شجره طوبی، ج ۲، ص۳۹۳٫

[۱۸] بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۱۸٫

[۱۹] بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۳۲٫

[۲۰] سورۂ جمعه، آیه ۴٫

[۲۱] سورۀ ابراهیم، آیه ۳۴٫

[۲۲] سورۀ اعراف، آیه ۴۳٫

[۲۳] الکافی، ج ۲، ص ۴۴، بحار الأنوار، ج ۶۶، ص ۱۶۴٫

[۲۴] سوره مؤمنون، آیه ۱۰۱٫

[۲۵] مناقب آل أبی طالب علیه السلام، ج ۴، ص ۱۵۱؛ بحار الأنوار، ج ۴۶، ص ۸۱ ح ۷۵٫

[۲۶] غرر الحکم، ص ۷۱۹٫

[۲۷] الصحیفه السجادیه الجامعه، ص ۴۱۷، الدعاء ۱۹۳؛ بحار الأنوار، ج ۹۴، ص ۱۵۰٫

[۲۸] الزهد للحسین بن سعید، ص ۷۴، ح ۱۹۹؛ بحار الأنوار، ج ۹۳، ص ۲۸۲، ح ۲۶٫

[۲۹] نهج البلاغه، حکمت ۳۸۵؛ غرر الحکم، ح ۳۶۶۲؛ بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۱۳۲، ح ۱۳۶٫

[۳۰] علل الشرائع، ص ۲، ح ۱؛ بحار الأنوار، ج ۵۷، ص ۳۵۵، ح ۱٫

[۳۱] بحار الأنوار، ج ۹۴، ص ۱۵۱، ح ۲۱٫

[۳۲] سوره سباء، آیه ۲۸٫

[۳۳] نهج الفصاحه، ص ۵۱۷٫

[۳۴] سوره اسراء، آیه ۱۴٫

[۳۵] حکم النبی الأعظم صلی الله علیه و آله و سلم، ج ۵، ص ۲۹۹، به نقل از: صحیح مسلم، ج ۱، ص ۴۱۴، ح ۵۹۱٫

[۳۶] عوالی اللآلی، ج ۴، ص ۱۲۴، ح ۲۱۲؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۷۳٫

[۳۷] الکافی، ج ۸، ص ۲۶۸، ح ۳۹۴؛ بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۲۸۰، ح ۱۲۲٫

[۳۸] المحاسن، ج ۱، ص۴۵۷ ، ح ۱۰۵۷؛ بحار الأنوار، ج ۱۰۴، ص۹۷، ح ۵۷٫

[۳۹] عوالی اللئالی، ج ۲، ص۲۳۳٫

[۴۰] إحقاق الحق، ج ۱۲، ص۸۴٫

true
true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


false